خنده و افسوس

q

پيری برای جمعی سخن میراند

لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند بعد از لحظاتی او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند وی مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید!؟